یادداشت 46: عکس رنگی در چند دقیقه

عکس رنگی برای کسانی که با اکستروفی سروکار دارن فقط  یادآور چهره نیست. معنی چیزی رو میده که بهش میگن عکس رنگی مثانه (VCUG).

یه عملیات حرفه ای و حساب شده از طرف مأمورین رادیولوژیست که مدتی نامعلوم به طول می انجامه. قبلش بگم، من اگه بخوام خاطرات کودکیم در باب اکستروفی مثانه رو طبقه بندی کنم، حجمی از گریه و عذاب رو اختصاص میدم به این عکس رنگی فلان فلان شده! چنان که سه یا چهار سال پیش وقتی فهمیدم دکتر یه عکس رنگی نوشته وحشت کردم! هنوز اون خاطرات باهام بود... هنوزم هست!

اینقدرا هم بد نیست این کار. بهترین راه برای دیدن مثانه و مجرا و اونطور که متوجه شدم، دقیق ترین راه برای فهمیدن اینکه ریفلاکس ادراری وجود داره یا نه. ( برای کسب اطلاعات اینجا و اینجا رو کلیک کنید. )

برای ما اکستروفر ها با این مجراهایی تنگ و باریک؛ که بیشتر شبیه جاده های کوهستانیه تا مجرا، مکافاتی است این داستان. عملیات مسخره ای که باید مثانه ات رو پر کنند از ماده ای خاص که عکس (خانم/آقای) مثانه خوشگل بیفته.

اونم نخوری ماده رو، نه مثل سونوگرافی که مثانه ات رو با نوشیدن آبمیوه و آب پر میکردی و دستگاه لیز میخوره رو شکمت و فیلم میگیره و تازه مزه هم میده! ... با تزریق، اونم از کجا؟ از کجا آخه؟!!  تصورش هم دردناک میشه!

برگردیم به داستان خودم: خلاصه چند سال پیش یعنی اوایل دانشگاه که دیگه مرد شده بودم!!! و میخواستم خودی نشون بدم، با آرامش رفتم و وایسادم و طرف کار خودشو کرد. و ما هم کار خودمونو! این وسط هرچی دقت کردم دیدم درد و عذابش مثل بچگی هام نیست. قابل تحمل تر شده بود. خلاصه عکس رنگی رو مثل کارنامه ی معدل بیست کلاس اول گرفتم و تمام. دنبال دردناکی عملیات بودم که کمتر شده بود.

دیگه برام خاطره نشد! دلیل علمی اش اینه که مجرام احتمالاً نسبت به کودکی ام ترمیم یافته تر و گشاد تر شده بود و دلیل غیرعلمی اش اینکه تحمل دردم بالاتر رفته بود. اما دلیل اول عقلانی تره. وقتی کار به مجرا و مثانه ی تنگ برسه، تحمل درد و مزخرفاتی از این دست همه اش به درد قصه ها میخوره.

همه ی اینا به کنار، یادمه بچه که بودم تصور میکردم این همه عذاب واسه اینه که عکس واقعاً رنگی میده ( چه خوش خیال؟؟؟! ) که فهمیدم اینم یه دروغه دیگه اس! عکس پیاز کوچولوی درون شکم ما هنوز سیاه و سفیده!

خداوند حافظ و راهنمای ما باشد.

یادداشت 42: مصوّر

پست کوتاهی که از نظرتون خواهد گذشت نشان دهنده ی کمی تغییر سیاست است! امیدوارم خوشتون بیاد...

در این یادداشت دو تا تصویر گذاشتم که کمی توضیح میخوان:

1. مثانه است. یه مثانه نگران که میگه: " من رو بغل کن بعدش من هم میشاشم بهت ( شرمنده، اما همین معنا رو میده!!! بی تربیتی حساب نکنید. )! میدونید که مثانه ها هم نگران میشن و اگه نگران بشن زیادی کار میکنن و اونوقته دوست دارید فقط خودتون نگران بشین! این میتونه یکی از برداشت ها از این عکس باشه. نمیدونم ... برداشت آزاد ازش سخته.

مثانه ها هم نگران می شوند و می ترسند!

2. یه ناف! البته این عکس ناحیه شکمی خانم ( برگردانی از لفظ انگلیسی اش! ) نام داشت. امیدوارم وبلاگ به خاطرش مسدود نشه. اما خُب، خواستم بگم اون چیزی که اکستروفر ها حرفش رو میزدن اینه! میدونید که ما ناف نداریم. اگه هم داشته باشیم با هنرمندی پزشکان عزیز با این عکس خیلی فرق داره.

 ناف سالم

همیشه تصاویر اینقدر جذاب نخواهند بود! اما اولین بار بود و خلاصه نخواستم تصاویر اولم خیلی توو ذوق بزنه!

خداوند حافظ و راهنمای ما باشد.