یادداشت 68: یکی از واقعیات زندگی ما
چند وقت پیش یعنی حدوداً اواخر تابستون، رفتم و این آزمایش اسپرموگرافی رو دادم.
وقتی رفتم جواب آزمایش رو بگیرم مسئول آزمایشگاه گفت که چند دقیقه وایسا کارت دارم. بعد یه آقایی که لباس دکترا رو نداشت اومد و پرسید:" این آزمایش خودته؟ ". گفتم:" آره. "
گفت:" آخه شمارشت یه خرده کمه... " و منم گفتم:" من اکستروفی مثانه دارم، دکترم نوشته اینو و ... "
راستش یادم نیست دقیقاً سه نقطه رو با چی پر کردم اما معناش این بود که انتظارشو داشتم! هرچند در واقع فراتر از این بود! من تقریباً میدونستم اینطورم.
طرف شونه هاشو بالا انداخت و جوابو داد بهم و رفت.
دروغ نمیگم، با این که نتیجه رو حدس میزدم اما بازم به فکر فرو رفتم. نمی دونم دقیقاً به چی اما یادمه به این موضوع در طول مسیر آزمایشگاه تا خونمون فکر کردم.
راستشو بخواین خیلی توو ذهنم دووم نیاورد و پاک شد. با خودم دیدم به وقتش یه فکری واسش می کنم! اما ... اما بدون شک این موضوع در ناخودآگاه من یا بهتر بگم در پس ذهنم هست. بدون شک روی تصمیماتم تأثیر میذاره و بخشی از واقعیت های زندگیم رو می سازه.
تبصره: خب؛ این مشکل رو هم اضافه کنید به مشکلات دیگه ی بچه های اکستروفر پسر.
راه و روش حل مسأله برای بچه دار شدن فکر می کنم روش های مختلف درمانی مثل IVF یا لقاح آزمایشگاهی باشه که البته شرایط خودشو داره. من هنوز پیش دکتر نبردم که ببینم راهش اینه یا نه.
حقیقت: مردّد بودم این یادداشت رو بنویسم و منتشر کنم. از طرفی طرح موضوع رو بی هدف میدونستم و از طرفی دیگه خیلی شخصیه! اما تصمیم گرفتم بنویسم شاید چون تصور کردم نقطه ای مشترکه. شاید چون میخواستم صرفاً بنویسم. حداقلش حالا بیشتر منو می شناسید!
خداوند حافظ و راهنمای ما باشد.